دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی

ساخت وبلاگ
حرف اول- این یکی دو هفته خیلی اذیت شدیم سر کار .چند روز که رضا مرخصی بود . می گفت خسته شدم می خوام برم دهات استراحت کنم. بعد وقتی اومد بلافاصله مهدی رفت کربلا. این مهدی خیلی نامردی رفت . چون چند روز حسابی اذیت شدیم. فکرش را بکن کلا سه تا تحویلدار داریم . یکیمون بره مرخصی . حمید هم بیشتر افتتاح حساب و صدور کارت می کنه. یعنی در اصل دهان من آسفالت شد . هر روز به مهدی فحش می دادم که چرا تو این شرایط رفته زیارت . بدبختی اینکه چند روز پیک کاری را مرخصی گرفته بود. بعدش هنوز مهدی نیومده ، رئیس و مستخدممون رفتند مرخصی. یعنی دو روز اول این هفته ، سه نفر غایب داشتیم. مخصوصا دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : سفر به مشهد,سفر به مشهد با قطار,سفر به مشهد تعبیر خواب,سفر به مشهد با ماشین,سفر به مشهد با هواپیما,سفر به مشهد با تور,سفر به مشهد ازدواج دانشجویی,سفر به مشهد از تهران,سفر به مشهد رایگان,راهنمای سفر به مشهد, نویسنده : delneweshto بازدید : 190 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 23:44

حرف اول- جمعه از خونه پدرم که برمی گشتیم خونه متوجه شدم دلارام مرتب داره سرش را می چرخونه و  صندلی عقب ماشین را نگاه میکنه . بعد بدون اینکه اون روز اصلا حرفش را هم زده باشیم گفت "عمه" بدنم یخ کرد . یعنی دلارام داشت توی صندلی عقب خواهر مرحومم را میدید؟ بچه ها معصومند. میگن به خاطر همین معصومیتشان چیزهایی می بینند که ما نمی بینیم. فاتحه ای برای خواهرم خوندیم . خواهرم خیلی دوست داشت بچه مرا ببینه . شاید به دفعات از اون دنیا میاد و دخترم را می بینه و باهاش حرف می زنه . اموات از ما زنده ترند . اونها بین ماه حضور داند . دل ما سیاهه که نمی بینیم. حرف دوم- دلارام جدیدا دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneweshto بازدید : 203 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 20:45

حرف اول- امروز بخشنامه خوانی داشتیم. بنابراین زودتر باید از خونه حرکت می کردم. چند دقیقه ای دیر حرکت کردم ولی با سرعت زیادی که رانندگی کردم باعث شد به موقع برسم. یعنی از همه بچه ها زودتر رسیدم. جالب اینکه همه همکاران سر موقع رسیدند جز حسین . این حسین همونیه که دفعه قبلی کلی حرف بار من و مهدی کرد که شما بی احترامی می کنید و زودتر نمیایید بخشنامه خوانی . منم به حسین تیکه انداختم که فلانی!  بی احترامی کردی به همکاران چه وقت اومدنه؟ جالب اینکه مرتضی (رئیس دایره فناوری) که قرار بود ناظر بر بخشنامه خوانی باشه اواخر جلسه خودش را رساند . اون وقت رئیسمون به مرتضی ت دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : سفر به مشهد,سفر به مشهد با قطار,سفر به مشهد تعبیر خواب,سفر به مشهد با ماشین,سفر به مشهد با هواپیما,سفر به مشهد با تور,سفر به مشهد ازدواج دانشجویی,سفر به مشهد از تهران,سفر به مشهد رایگان,راهنمای سفر به مشهد, نویسنده : delneweshto بازدید : 151 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 20:45

پیشگفتار- سلام دوستان عزیز. روز اول هفته همگی بخیر.امیدوارم  آخرین شنبه مرداد ماه گرم و بریانگر را خب به پایان برسونید . دلم برای پاییز و باران و رعد و برقش تنگ شده . کاش زودتر پاییز بیاد . حرف اول- پنجشنبه قرار بود به اتفاق پدر و مادرم بریم باغچه . منتها خواهرهای خانمم اومدند شهر ما و باطبع خانه ما و برنامه مون یک کم عوض شد. اینکه من به تنهایی با پدر و مادرم رفتیم باغچه . باید می رفتم چجون بادامها را باید می چیدیم . پدرم هم دست نمها نمی تونست کاری کنه . بنابر این علیرغم میلم که دوست داشتم خانواده ام باهام باشن با پدر و مادرم راهی باغچه شدیم. تا یک قسمتی پدرم ر دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : باغچه,باغچه بان,باغچه های زیبا,باغچه سم سم,باغچه مینو,باغچه سبزیجات کارتون,باغچه سبزیجات,باغچه عمودی,باغچه گردونه,باغچه به انگلیسی, نویسنده : delneweshto بازدید : 194 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 20:45

حرف اول- امروز بعد از 10 ساعت کار طاقت فرسا ، موقعی اصلا حوصله خودمو هم نداشتم ، موقع برگشتن به خانه یهو متوجه شدم پدال کلاچ رفت تو. ای وای بر من . سیم کلاچ پاره کردم. اونم بعد از چند ماه که قبلا سیم کلاچ بریده بودم. اصلا این ماشین خیلی اذیتم کرده این مدت . پراید قاطرخان من انقدر اذیتم نکرد. بخشکی شانس. حالا شانس آوردم جلوی مکانیکی سیم کلاچ برید . منتها اون ور خیابان بود. رفتم اون سمنت خیابان . به شاگرد مکانیک قضیه را گفتم اونم با من اومد اون دست خیابان و بدون کلاچ ماشینم را حرکت داد و با همون دنده یک ماشین را رساند به مکانیکی. خلاصه حدود 40 هزار تومن هزینه کردم دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneweshto بازدید : 209 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 20:45

پیشگفتار- دوستان عزیزم. روز اول هفته همگی بخیر. امیدوارم هفته خوبی را در ماه زیبای شهریور پیش رو داشته باشید . حرف اول- خیلی خیلی ناراحت شدم خبر در گذشت داوود رشیدی یکی از پنج تن اسطوره سینما ، تئاتر و تلویزیون را شنیدم. من همیشه آقای رشیدی را با اون لحن گرم و بی نظیرش دوست داشتم. دیالوگهای فوق العاده اش را هیچ وقت فراموش نمی کنم. یادم میاد اولین بار که مجذوب دیالوگهایش شدم در  "تله تئاتر یکی از این روزها " بود که در سال 67 از تلویزیون پخش شد . آخرین دیالوگش موقع مرگ همین عنوان تله تئاتر بود : "یکی از این روزها ..." که بیانگر امیدی بود که هنوز در دل نسبت به اینده دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : داوود رشیدی,داوود رشیدی و همسرش,داوود رشیدی و احترام برومند,داوود رشیدی درگذشت,داوود رشیدی و بهروز وثوقی,داوود رشیدیان,داوود رشیدی بهروز وثوقی,داوود رشیدی ژنو,داوود رشیدی کندو,داوود رشیدی فرزندان, نویسنده : delneweshto بازدید : 204 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 20:45

حرف اول- این چند روز واقعا اعصابم داغون بود . قرار بود امروز امتحان سنجش شغلی انجام بشه هر شب مصیبت اینو داشتم که درس بخونم. یعنی این ترس شب امتحان از دوران دانشجویی هنوز توی وجودمه ها. هی می خونم و حس می کنم از زمان عقبم و این اعصابم را بهم میریزه . این بی اعصابی باعث میشه خانواده ام اذیت بشن. چون موقعی که درس می خونم حوصله هیچکی را ندارم حتی دخترم.  حالا این وسط دخترم را داریم از پوشک میگیریم . هی می بینم دلارام بدون پوشک داره توی خونه راه میره کلی حرص می خورم. همین دیشب که شب امتحان بود ورداشته روی فرش بی ادبی کرده و باعث شد کلی حرص بخورم. خلاصه یک هفته است دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneweshto بازدید : 192 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 20:45

پیشگفتار- سلام دوستان عزیز. روز اول هفته همگی بخیر باشه . خوش بحال بچه های شمال که باران را تجربه کردند . اینجا هنوز پاییز نیومده. هوا فقط جهنمه . اصلا از تابستان خوشم نمیاد. کی بشه همش باران بیاد و رعد و برق. حرف اول- امروزصبح برای نماز بیدار شدم و نمازم را خوندم و طبق عادت محل خوابم را عوض کردم و رفتم اتاق خوابیدم. وقتی بیدار شدم متوجه دشم ای داد و بیداد. ساعت 8 صبحه من 1/5 ساعت دیرتر بیدار شدم. گوشی ام رو حالت پرواز بود . بنابراین معلوم بود کسی نمی تونست بهم زنگ برنه و زودتر منو بیدار کنه . گوشی را از حالت پرواز دراوردم. بالافاصله حمید زنگ زد و گفت بابا نگران دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : خواب موندم به انگلیسی,خواب موندم,من خواب موندم به انگلیسی,سحری خواب موندم,نماز صبح خواب موندم, نویسنده : delneweshto بازدید : 190 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 20:45

حرف اول- دیروز رئیس از در مهربونی دراومد. بهم گفت بابت دیر اومدن شنبه یک مرخصی ساعتی بنویسه. قصد نداره تاخیر مرا غیر موجه  رد کنه . گفت که می خواسته فقط دیگر همکارها حواسشون باشه . من هی می خوام لاستیک های ماشینش را پنچر کنم. تا می خوام این کار را بکنم رئیس با من آشتی می کنه . نمی ذاره من لاستیکهاشو جر بدم که بعدش اینکه رضا با رئیس صحبت کرده و از کارکرد من تعریف کرده. بهش گفته فلانی خیلی مشتری مداری می کنه و کارهاش خوبه . نمردیم و یکی از ما پیش رئیس تعریف کرده . آخر این ماه رئیس نمره ارزشیابی رد می کنه. خدا کنه اون موقع خانم آقای رئیس اذیتش نکرده باشه و رئیس نم دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : معلمان دوره راهنمایی,ویژگی معلم دوره راهنمایی, نویسنده : delneweshto بازدید : 194 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 20:45

حرف اول- دیروز آخر وقت یک پیرمردی اومد پیش من که چهره اش خیلی آشنا بود . دیدم از اون مشتریان بداخلاقه سریع یادم اومد کیه. همون که پارسال اومد کلی شعبه را به جنجال کشید. قبلا ازش گفته بودم. بهش می گفتم پیرمرد پرحاشیه . از اونایی که اصلا اعصاب نداشتند ها . خلاصه ازم می خواست 21 میلیون ریال را برایش پایا کنم. هی بهش می گفت پول نقد بهش بدم قبول نمی کرد که . میگفت این همه پول را کجا ببرم. به 21 میلیون ریال می گفت خیلی خلاصه فرمها را بهش دادم که پر کنه . توی این فاصله کار مشتری بعدی را راه انداختم. از شانس بدم مشتری بعدی کارش زیاد بود این وسط این پیرمرد پر حاشیه اومد جل دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneweshto بازدید : 212 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 20:45

حرف اول- جمعه دم ظهر بود که آماده شدیم بریم کرج . چند ماهی بود که همسرم نتونسته بود خانواده اش را ببینه بنابراین قرار شد اونها را که کرج بردم خودم تنهایی برگردم تا همسرم چند روزی با خانواده اش راحت باشه . از من به شما نصیحت نه از شهر دیگه زن بگیرید و نه دختر بدید . کلی دردسر هست هم برای زن و هم شوهر . خلاصه موقع ناهار رسیدیم و بعد از ناهار یک چرت زدم و برگشتم شهرمون .  اول هم رفتم مزار خواهرم . روی سنگ قبرش یک شاخه انار بود با چند تا انار کوچک. فهمیدم پدر و مادرم اینجا بودند . آخه توی باغچه خونه پدرم درخت انار هستش و این درخت متعلق به خواهر مرحومم است. خلاصه بعد دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی...
ما را در سایت دلنوشته های یک وبلاگ نویس قدیمی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneweshto بازدید : 178 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 20:45